خلاصه داستان: “بهار” هنگامی که با خطر مرگ مواجه میشود، متوجه روی دیگری از زندگی به ظاهر بینقص و بهخصوص همسرش “تیمور” میشود. با بیماری ناگهانی بهار، نظم تمام خانواده بهم میریزد. در این حین “اِورن” در تمام زمینهها رقیب تیمور میشود. بدین ترتیب زندگی بهار با ماجراهایی کمدی-تراژدی از نو شکل میگیرد…
خلاصه داستان: عشق بین جهان و هانجر در کمترین زمان ممکن شروع خواهد شد، اما هانجر از دردسر رهایی نخواهد یافت. بهیزا همه تلاش خود را برای متوقف کردن هانجر خواهد کرد، اما هانجر را از نگاه جهان متوقف کردن برای او به ذهن نخواهد آمد و از بدترین کارها برای رسیدن به این هدف استفاده خواهد کرد. اما به هر حال، بهیزا نمیتواند هانجر را از کنار جهان بزرگتر کند، بلکه هر تلاشی که بیشتر انجام میدهد، هانجر و جهان به یکدیگر نزدیکتر میشوند.
خلاصه داستان: زندگی ثروتمندترین و قدرتمندترین خانواده های استانبول. خدمتکاران آنها که در معرض رازها، رازها و جنایات پنهان شده در پشت درهای بسته این خانه ها هستند، اغلب بخشی از آنها می شوند.
خلاصه داستان: بعد از اینکه یک بالرینا بینایی خود را از دست داد ، او برای یک پناهنده سوری سقوط می کند. اما وقتی پدرش عاشقانه خود را منع می کند ، اونسی ، صاحب تئاتر ، شروع تازه ای را به او ارائه می دهد.
خلاصه داستان: این سریال به دنبال مهمت، یک وکیل موفق است که در تلاش است تا پس از مرگ مادرش، دوباره با دخترش، دوگا، ارتباط برقرار کند. در طول راه، رازهایی که مدتها مدفون شده بودند آشکار می شوند و زندگی آنها را تهدید می کنند. تی...
خلاصه داستان: کنعان گنجر برای گسترش کسبوکار اسلحهسازیاش با رئیس پلیس چتین همکاری میکند. یکی از افرادش، جلال، پس از رد درخواستش توسط اوستا الیاس، او را میکشد. علی که تحت تاثیر این حمله قرار میگیرد، برای کشف حقیقت دنبال شاهدی میرود، اما شاهد توسط افراد جلال کشته میشود. علی که مورد ضرب و شتم قرار میگیرد، به یک قهرمان تبدیل میشود.
خلاصه داستان: کیویلجیم یک خانم تحصیلکرده، مدرن و رئالیست است که بعد از طلاق از شوهرش با صلابت تمام زندگیش را با دو دخترش چیمن و دوعا ادامه میدهد و آنها را با ارزشهایی که باور دارد تربیت میکند. دوعا که در رشتهی دندانپزشکی تحصیل میکند، در همان سال اول دانشگاه بخاطر حامله شدنش تصمیم به ازدواج میگیرد و باعث ناامیدی کیویلجیم میشود ولی شوک اصلی زمانی به او وارد میشود که با خانوادهی محافظهکار دامادش آشنا میشود و تفاوت فرهنگی بین خودشان را میبیند…
خلاصه داستان: سومرو که دوقلوهایش را در جوانی رها کرده، با تاجر ثروتمندی به اسم صمد ازدواج میکند. نوح و ملک یعنی دوقلوها، سالها بعد متوجه می شوند که مادرشان کیست و به کاپادوکیه میروند. در عمارت باشکوهی که به آن می رسند، نوح با سویلای و ملک با جهان، پسر صمد از ازدواج اولش روبرو میشوند. اگرچه سومرو سعی میکند فرزندانش را پنهان کند و از خانوادهاش دور نگه دارد اما ملک و نوح موفق میشوند در خانواده و قلب جهان و سویلای نفوذ کنند…