خلاصه داستان: داستان عاشقانه توسعه دهنده بازی تامر و بانکدار Peri را روایت می کند که به شکلی خارق العاده با هم آشنا می شوند و در یک بازی خطرناک و در عین حال زیبا به دام می افتند.
خلاصه داستان: نائینتارا با آرمان ازدواج کرده است. با این حال، به نظر می رسد که عشق آنها به یکدیگر با حسادت شدید و چشم بد زارین روبرو می شود که ایده خوشبختی یک زوج دیگر را به عنوان او و فرهان تحقیر می کند. شوهر زارین و برادر بزرگتر آرمان از ازدواج ناراضی هستند زیرا فرهان بیشتر از او به کار او توجه می کند.
خلاصه داستان: ساریا، خواننده جوان و زیبا، درگیر زندگی خانواده ریشه دار بوران بورسا به عنوان همسر بزرگترین پسر فاروک می شود و تمام رازهای خانواده شروع به کشف شدن می کند.
خلاصه داستان: دادستان عمومی آرمانگرا سلیم پیشنهادی را دریافت می کند که نمی تواند از سلجوک تاسکین رهبر جنایات سازمان یافته که او را به زندان فرستاده رد کند.
خلاصه داستان: در دنیایی که تشخیص اینکه چه کسی خوب است و چه کسی بد است، چه کسی واقعی است و چه چیزی جعلی دشوار است، این سه برادر که با یک هدف مشترک متحد شدهاند، متوجه میشوند که آنطور که فکر میکردند به هم مرتبط نیستند.
خلاصه داستان: داستان درباره عشق گلجمال و دِوای زیبا است. مادر گلجمال او را در کودکی رها کرده و باعث تبدیل او به هیولایی تاریک شده است. عشق بین گلجمال و دِوا با نفرت شروع میشود و سپس به گرداب آتش، طوفان و علاقه بدل میشود. آیا در میدان نبرد گلجمال و مادرش، عشق غیرمنتظره دوا پیروز خواهد شد یا کینهای که سالها در دل خود پرورش داده؟ آیا گلجمال در این مسیر پر تاوان از یک شکارچی شرور به یک شکار معصوم تبدیل میشود؟ آیا دِوا در نهایت میپذیرد که این عشقی که تسلیمش شده است غیرممکن و امکانناپذیر است؟