خلاصه داستان: لیانگ یو آن، یه نخبه حرفه ای که وارد دوره تنگنای زندگی خودش شده، و سونگ سان چوان، ورزشکاری که به نیمکت نشینی عادت کرده، تصادفی یه باشگاه تنیس رو ملاقات کرده و بهش می پیوندن.
خلاصه داستان: شیانگ یون در اصل یک ابر بود، اما یو لائودیان او را به یک پری تبدیل کرد و در امارت یو لائو شروع به کار کرد. چو کنگ یکی از شاگردان علم نجوم یوری شینگجون است. او در امارت یو لائو سرگردان شد و با او مثل یک شرور رفتار شد. چو کنگ اتفاقی بادبزن شیانگ یون را شکست، بنابراین آن دو با هم دعوا کردند و به طور اتفاقی رشته قرمز را گره زدند که منجر به ازدواج این سه جهان شد. امپراطور جید از هرج و مرج خبر داشت و مجازاتش برای آنها این بود که تا پس از هفت زندگی عاشقانه نمی توانند به بهشت برگردند و داستان آنها شروع شد.
خلاصه داستان: داستان حول محور کوچکترین دختر خانواده بو، بو یین لو است که به جای خواهر بزرگترش وارد قصر می شود و عاشقانه ای در قصر رخ می دهد. وقتی که خواجه شیائو دو به ولیعهد کمک کرد که به تاج و تخت بنشیند رهبر زنی که باید با هم دفن می شدند نجات پیدا کرد. آنها با هم خوب کنار می آمدند. در روند تعامل تدریجی، آنها عشق واقعی را گسترش دادند و به این ترتیب این داستان آشکار شد. بر گرفته از رمان فو تو تا اثر یو سی جی
خلاصه داستان: پس از بیست و هفت مرگ زودرس غم انگیز، آئین از پل نایهه عبور کرد تا از پادشاه ارواح عدالت طلب کنه. ژیویان به اون گفت که تنها دو احتمال برای چنین بدشانسی وجود داره: یکی اینکه اون به شخصیت بزرگی بین خدایان توهین کرده و دیگری این که خودش شخصیت بزرگیه.
خلاصه داستان: جیان بینگ یه مدیر تبلیغاتی شناخته شده تو این صنعته و شنگ یانگ یه تازه وارد تو جامعه ست. این دو تو یه رستوران با هم آشنا شدن، یکی به تازگی ازدواج خودش رو به پایان رسوند و اون یکی منتظر شکست عشق بود.
خلاصه داستان: پس از خیانت یه عاشق، اژدهای باستانی تیان یائو خودش رو به شدت زخمی و دل شکسته دید. زنی که اون دوستش داشت به اون خیانت کرد و استخوانهای اژدها رو از اون جدا کرد و سپس اونا را تو چهار جهت مهر و موم کرد. فقط از شانس روحش فرار کرد.
خلاصه داستان: داستان درباره زمانی ست که شیاطین قدرت میگیرند و ارباب میشوند و تزکیه کنندگان منفور و کوچک میشوند،روزی بزرگان تصمیم میگیرند که فردی را به گذشته بفرستند تا از منشا ارباب شیطانی مطلع شوند و از بیدار شدن ...
خلاصه داستان: این داستان در "کنگ سانگ" اتفاق میوفته و حول محور داستان عاشقانه و پر سر و صدایی بین زود یان شاهزاده قبیله چی یی و شاهزاده ای سلطنتی به اسم شیی یینگ میچرخه زمانی که برای مادر شی یینگ پاپوش درست کردن اون به کوه تبعید شد تا تهذیب کنه...